کد مطلب:90335 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

حکمت چیست؟











حكمت اصطلاحی است فلسفی و عبارت است از علمی كه در آن بحث می شود از حقایق اشیا، چنانكه هست در نفس الامر، به اندازه ی قدرت و توانایی بشر و موضوع حكمت، اشیاء موجود در خارج و ذهن است و فایده و غایت آن، وصول به كمالات است در دنیا و رستگاری و نیكبختی، در آخرت و این اشیاء و اعیان، بر دو قسم است: یا افعال و اعمالی است كه وجود آنها تحت قدرت و اختیار ماست و یا نیست.

علم به احوال قسم نخست، از آن جهت كه منجر به صلاح معاش و معاد می گردد، حكمت علمی نامیده می شود و علم به احوال قسم دوم، حكمت نظری است، زیرا مقصود از آن با نظر حاصل می شود و هر یك از حكمت عملی و نظری، به سه قسم تقسیم می شود:

اما حكمت عملی، یا عبارت از علم به مصالح شخص به تنهایی است، تا به فضائل آراسته و از رذائل پاك و مبرا گردد و آن علم تهذیب اخلاق نامیده می شود و در علم اخلاق از آن سخن می رود و یا عبارت از علم به مصالح جماعتی است كه در خانه، با هم همكاری دارند چون پدر، مادر، فرزند، آقا و نوكر كه این قسم را تدبیر منزل گویند و یا علم به مصالح جماعتی است كه در شهر، با هم زندگی می كنند و آن را علم سیاست مدنی (مساوی است با سیاسه المدن) گویند.

و اما حكمت نظری، یا علم به احوال چیزی است كه در وجود خارجی و تعقل، احتیاج به ماده ندارد و آن علم الهی (الهیات) است و یا علم به احوال چیزی است كه در وجود خارجی، فقط احتیاج به ماده ندارد و آن علم اوسط است كه آن را علم ریاضی (مساوی است با ریاضیات) و تعلیمی نیز گویند و یا علم به احوال چیزی است كه هم در تعقل و هم در خارج، احتیاج به ماده دارد و آن علم ادبی است كه طبیعی (مساوی است با طبیعیات) نامیده می شود.

[صفحه 238]

حكیم كسی را گویند كه حكمت دان بوده و در جای خود حكمت را به كار گیرد.

بری: تراشیدن تیز را، تراشیدن، مانده و لاغر كردن سفر كسی را.

بری: یبری بریا، السهم و القلم نحته الشخص، هزله و اضعفه.

قداح: تیر ناتراشیده ی پر و پیكان نانهاده.

ترجمه: با جمع بندی لغات و معانی آنها، معنای این جمله، تا پایان این است كه: مردان خدا، در روز بردباران، دانشمندان، نیكوكاران و تقواپیشگانند كه خوف و خشیت الهی، آنها را به مانند تیر ناتراشیده ی پر و پیكان نانهاده، لاغر نموده و ضعیف و مهزول دیده می شوند.

شرح: توضیح اینكه هر صبح و بامداد كه خورشید عالمتاب، از جانب مشرق نمایان و صحنه ی گیتی را روشن می كند و نوید زندگی جدید به موجودات می بخشد، آنان حركت و جنبش بعد از آرامش در شب را آغاز می كنند، این حركت دارای انگیزه ی عمیقی است كه از درون هر موجود ذی حیات می جوشد و بر پایه ی غریزه ی حب بقا استوار است و انسان هم كه از سایر موجودات، در وجود این خصیصه، امتیازی ندارد پا به پا و همدوش با آنها، به تلاش و كوشش همت می گمارد، با این تفاوت كه آنها محكوم به حكم غرایزند، ولی انسان بر دوراهی عقل و غرایز این راه را طی می كند.

طبیعی است، این حركتها و جنبشها كه برای ادامه ی حیات و گذراندن زندگی صورت می گیرد، از نوعی مسابقه و اصطكاك خالی نخواهد بود، هر كس برای دستیابی به خواسته اش تلاش می كند. آن هم تلاش بی وقفه، خواه با حق دیگران ایجاد تزاحم نماید و خواه از خواسته ی دیگران ممانعت كند یا نه، در اینجاست كه جو تاریكی از هواها، سركشی ها، غارتگری ها و دهها عامل دیگر، چهره ی روشن جهان را تاریك و نظم صحیح زندگی را به بی نظمی می كشاند.

[صفحه 239]

گروهی قدرت خود را، پیشاپیش برنامه ی زندگی قرار داده، ظالمانه می تازند و كمترین رحمی در دل آنها وجود ندارد و ضرب و جرح، غارت و بیدادگری، ویژه ی برنامه ی آنها می باشد.

در مقابل، افراد دیگری كه فاقد قدرت مقابله گری و حتی نیروی دفاعی هستند، فریاد مظلومانه را از دل برمی كشند و از ستمها و بیدادگریها می نالند.

تنها كسانی كه می كوشند، عدالت به معنای واقعی خود را، در جامعه به وجود آورند پرواپیشگان و خیرخواهان جامعه می باشند. آنها می كوشند كه خطرهای بنیان برانداز اجتماع را دفع نمایند. اگر ببینند مظلومی ناله می كند، یا مال ربوده ای كه از گرفتن مالش مایوس است فریاد می كشد، یا حریصی كه از دستبرد به دارایی دیگران ابایی و پروایی ندارد و یا صاحب قدرتی كه برای نفوذ و تداوم قدرتش، جنایتها مرتكب می شود، نمی توانند بی تفاوت باشند و در كنار اینها و مانند اینها بدون توجه بگذرند، بنابراین به اقدام موثر دست می زنند و این اقدام باید با وسایل لازم همراه باشد و آن وسایل: حلم و بردباری، از یكسو و تعلم و دانش در سوی دیگر است چرا كه اگر طرف مقابل، با خشنونت برخورد كند، او با حلم، خشونت او را برطرف نماید و اگر فرد ناآگاه است، او را با دانش خویش آگاه سازد و اگر حسن عمل و نیكوكاری و تقوای عملی، درد جامعه را درمان می كند، به جای خود تقوا را به كار گیرند و اجتماع فاقد فضیلت را به كمال رهبری نمایند، تا مدینه ی فاضله ی اخلاق، در جامعه شكل بگیرد و این حلقه ی اتصال پرواپیشگان با اجتماع است.

اما فضیلت نفسانی آنها، با قطع نظر از مسائل اجتماعی، این است كه پرواپیشگان از سایر افراد، فی حد نفسه، امتیازاتی دارند، از باب مثال آنان بردبارند، با اینكه به ندرت در اجتماع، افراد حلیم دیده می شوند. دانشمندند و به علوم الهی و فهم احكام و چگونگی عمل به آنها آگاهند، در حالی كه اجتماع كمتر به علوم الهی توجه دارند. نیكوكارند فقط به خاطر خود نیكوكاری (كه این معنا در جوامع عزیزالوجود است). خائف اند چنانكه سراسر وجود آنها را خوف الهی در بر گرفته است، با اینكه در هر

[صفحه 240]

عصر و زمانی، جای چنین كسانی كه خداترس باشند تا حدودی خالی به نظر می رسد. حكیم و دانشورند، به این معنا كه هر كار را، در زمان خاص و به جای خود انجام می دهند.

در جمع بندی لغات، اشاره ی تحت لفظی و شرح الاسم نیز، درباره ی هر یك از این صفات شد، اكنون به ترتیب درباره ی یكایك آنها توضیحی مختصر خواهیم داد:

مفهوم علم و بردباری

صدر المتالهین، محمد ابراهیم شیرازی معروف به «ملاصدرا» می گوید:

«الحلم، الاناه و هو من شعب الاعتدال فی الغضب و السفه و الخفه و البطش و سفه فلان رایه ان كان مضطربا، لا استقامه له، فیكون من شعب الافراط فی الغضب، ضد الحلم الذی من شعب الاعتدال فیه.»: حلم، متانت در كار است و یكی از شاخه ها و فروع میانه بین غضب و سخت گیری و سفاهت و بی ثباتی است، یعنی نه تندخویی و سخت گیری و نه اضطراب و بی ثباتی (آنگاه كه می گوید:) فلانی سفاهت در رای دارد، یعنی دارای استقامت و ثبات نیست و مضطرب است بنابراین از فروع افراط در خشم است، در مقابل حلم و بردباری كه از شعبه های میانه روی و اعتدال است. ناگفته نماند كه اطلاق حلم، در جایی صحیح است كه شخص، در مقابل خواسته اش بدون پرخاش و اضطراب، ثابت قدم باشد كه با شجاعت چندان فاصله ای ندارد، زیرا گفته اند شجاعت مفهوم عامی است كه یك نوع آن حلم و طمانینه ی نفس است.

«كان علی بن الحسین علیه السلام یقول: انه لیعجبنی الرجل ان یدركه حلمه عند غضبه.»: امام زین العابدین علیه السلام فرمود: بی گمان مرا به شگفت می آورد، مردی كه در حال غضب و خشم، حلم و بردباریش او را دریابد (تا از عواقب تندخویی و آفت خشم محفوظ بماند).

«عن سعید بن یسار عن ابی عبدالله علیه السلام قال: اذا وقع بین رجلین منازعه، نزل ملكان

[صفحه 241]

فیقولان للسفیه منهما: قلت و قلت و انت اهل لما قلت، ستجزی بما قلت و یقولان للحلیم منهما: صبرت و حلمت، سیغفر الله لك ان اتممت ذلك، قال: فان رد الحلیم علیه ارتفع الملكان.»: سعید بن یسار گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: زمانی كه بین دو تن نزاع و درگیری آغاز شود دو فرشته، در صحنه ی نبرد آن دو حضور یافته و به سفیه و پرخاشگر می گویند: گفتی و گفتی (كنایه از سخنان نامربوط) تو خود به سخنانت سزاوارتری و به آنچه كه گفتی مجازات خواهی شد، آنگاه به حلیم و بردبار از آن دو، می گویند: آفرین بر تو كه بر اعصابت مسلط شدی و خویشتن داری نمودی و بردباری را نشان دادی، خداوند تو را بیامرزد، اگر با تحمل و بردباری، درگیری را خاتمه دهی، سپس (امام علیه السلام) فرمود: اگر حلیم، بردباری را كنار گذاشت و طرف را جواب گفت آن دو فرشته، صحنه را ترك می كنند (چرا كه در این حال بردباری وجود ندارد، تا فرشتگان وی را تمجید نمایند).


صفحه 238، 239، 240، 241.